معنی نوعی مدل مو

فارسی به ایتالیایی

مدل مو

pettinatura

لغت نامه دهخدا

مدل

مدل. [م ِ] (ع ص) مرد باریک اندام کم گوشت. (منتهی الارب). خفی الشخص قلیل اللحم. (متن اللغه). || مَدل. رجوع به مدل شود.

مدل. [م ُ دِل ل] (ع ص) هادی. راهنما. (ناظم الاطباء). راهنمون. دلیل. (یادداشت مؤلف). دلالت کننده. هدایت کننده. (از متن اللغه). نعت فاعلی است از ادلال. رجوع به ادلال شود:
مثنوی او چو قرآن مدل
هادی بعضی و بعضی را مضل.
شیخ بهائی.
|| توفیق راست کرداری دهنده. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود. || از حد درگذرنده در محبت و مهربانی با دوست. (ناظم الاطباء). رجوع به ادلال شود. || جری: المدل بالشجاعه؛ الجری ٔ. (متن اللغه).

مدل. [م َ] (ع ص) مرد فرومایه. (منتهی الارب). خسیس. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). || شیر (لبن) خفته. (منتهی الارب). اللبن الخاثر؛ شیر غلیظشده. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مِدل. (متن اللغه).

فرهنگ عمید

مدل

سبک یا شیوۀ ساختن چیزی: مدل ماشین، مدل خانه،
طرح یا نمونه‌ای که چیزی را از روی آن می‌سازند، الگو،
فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود،
شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی، و تبلیغاتی استفاده شود،

واژه پیشنهادی

نوعی مدل کفش

کفش پاشنه بلند، پوتین، چکمه، صندل، کفش لژدار، کفش راحتی، کفش جلو باز، کفش جلو بسته

معادل ابجد

نوعی مدل مو

256

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری